دختر کوچولوی مامان

بدون عنوان

مامانی من خوبی؟چند روزی هست واست ننوشتم .چون چیزیایی بود که حتی نمی خواستم تو بدونی.جیگرکم حالا چند هفتس که مثلا بابای خوبی شده .ولی.............نه نمازی  میخونه..نه..به قولاش عمل میکنه بیش از صد بار قول داد. که رمز گوشیش را بر میداره ولی بر نداشت.به  خدا دیگه نمی دونم باید چه کار کنم.تو جای من بودی به ادم اینجوری دیگه اعتماد داشتی.باهاش بیرون که میرم دایم هواسم هست که به کسی نگاه میکنه .که متاسفانه فقط کافیه یه دختر رد بشه .....امروز از کسی شنیدم که اون موقع که مغازه داشته به دخترا متلک میگفته گرچه که خودم قبلا از دوستم شنیده بودم ولی کلی ناراحت شدم.کوچولویه من اگر در اینده کسی بهت متلک گفت وناراحت شدی ناراحت نباش وبدون این بازتاب...
14 اسفند 1391

بدون عنوان

مامانی من بلاخره اون گوشیا پیدا کردم .همه حدسام درست بود بازم حقیقتو نگفت .گفت خودم گوشیو اوردم تا به تو نشون بدم .بازم حرفایی که حقیقت نبود.بازم قسمهای الکی حرفی نزدم گفت چرا گریه نمیکنی چرا دعوا نمی کنی گفت خوشحال شدم از این رفتارت قول میدم جبران کنم قول میدم روی گوشی رمز نزارم.اومد دو روز خوب بود به قولش عمل نکرد .بازم رمز بازم گوشیه رو بی صدا بازم شارژایی که می خریدی یک بعد ازظهر تمام میکرد .ومی گفت من جایی زنگ نزدم.وحتی بدونه اینکه حتی یک بار به ما زنگ بزنه.
19 بهمن 1391

همراز

مامانی امروز فهمیدم جز پدر ومادر ادم هیچ کس محرم راز ادم نیست .خوب حرفاتو گوش میدند مثل یک همراز ولی بعد هم زود انتقال میدند .چون نمی خوام مامان بابامو ناراحت کنم فقط واسه تو می نویسم گلکم هرچی باشه ما فعلا وجودمون یکیه..............
10 بهمن 1391

بدون عنوان

نفس مامان دیشب بابا گوشیشو توی ایستگاه جا گذاشته بود دوباره اون خطشو روشن کرده بود . ولی چند روزه بهتر شده به نظر تو ادم خوبی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
9 بهمن 1391

کشف

مامانی امروز بلاخره شماره اون خطشو پیدا کردم وهمین طور گوشی خونه عمه قایم کرد عصر رفت برداشت ........ای کاش ....بی خیال خدای من وتو هم بزرگه عسلم
5 بهمن 1391